آقای خلیلزاده پدر زحمتکشی است که از سال ۸۰ در یک شرکت معروف در شهرستان خوی مشغول به کار بوده است. بهدنبال مشکلات اقتصادی کارخانه و تعدیل نیرو، اخراج میشود و پس از ۱۵ سال کار در کارخانه به روستا بازمیگردد و برای تأمین معاش از کارگری تا کار بر سر زمینهای دیگران را انجام میداده است. و خب این مسیرها به او کمکی در جهت حل مشکلاتش نمیکند و نمیتواند امرار معاش خانوادهٔ خود را تأمین کند. این مشکلات تا جایی ادامه مییابد که بهدلیل مشکلات مالی، دخترانش از تحصیل بازمیمانند و از مدرسه اخراج میشوند. در این شرایط به کمیتهٔ امداد مراجعه کرده و مددجوی کمیتهٔ امداد میگردد. به اینواسطه با شبکهٔ توسعهٔ اجتماعی رسالت آشنا میشود. با توجه به تجربهای که در نگهداری و پرورش دام سنگین داشته است، هستهٔ کارآفرینی اجتماعی دام سنگین را ایجاد میکند. این کسبوکار جدید، اوضاع درآمد و معیشت زندگی او را تغییر میدهد تا جایی که او امروز به فکر توسعهٔ کسبوکار خود است. آرامش به خانه بازگشته است و کنار یکدیگر جمع شدهاند.