در این کانون با جوانی مواجه هستیم که اعتقاد پدر را سرلوحه خود قرار داده (برای زندگی به شهر نمیرویم و امکانات را به روستا میآوریم) و روستا را محلی میبیند که اگر در آن تلاش و پشتکار جدیای را به کارگیری، به موفقیت میرسی. این جوان به توصیه پدر به احیای دامداری خانوادگی پرداخته و در کنار آن کارهای مختلفی مثل پرورش مرغ و اردک و کشت برنج را انجام داده است. کار او تا نقطهای گسترش پیدا کرد که زمینه اشتغال چند نیرو در کارگاه خود را فراهم کرده و از سویی دیگر به سایر اهالی روستا در توسعه کسب و کار خرد کمک کرده است. او معتقد است که روستای آباد، شهر و کشور آباد را میسازد.