خانم عشرستاقی متولد شهر کرج است که با اخراج پدرش از کارخانه در حدود نه سالگی به گلستان مهاجرت می کنند او از همان سال ها به جهت علاقه ای که به خیاطی داشته است مشغول دوخت و دوز بوده است، وی بانوی سرپرست خانواری است که در زندگی خود با تلاش و پشتکار توانسته است مشکلات را پشت سر بگذارد و کسب و کار خودش را شکل بدهد. او سه فرزند دارد و زمانی که زندگی او به طلاق می رسد باوجود مسئولیت سه فرزند باید از نو شروع میکرد. وی در مقطعی تصمیم میگیرد از روستا به شهر آید تا بتواند کار خود را توسعه دهد و خب در این مهاجرت روزهای سختی را تجربه می کند تا آنجا که حتی برای خرید یک نان هم با مشکل مواجه بوده است، در این وضعیت با راهبر کانون گفت و گو میکند و مجدد به روستا باز میگردد و مشغول خیاطی میشود این بانوی پرتلاش می گوید که باوجود همه شماتت ها و سرزنش ها مصمم بوده است که موفق می شود و میگوید در تمام روزهای سخت زندگی بازهم معتقد بود که دنیا به آخر نمی رسد و گویی کسی در وجود او میگوید که تنها نیستی و خداوند را در درون خود حس می کند.